ASTAN
پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : دارا
پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : دارا

هر کسی همنفسـم شد

دســـت آخر قفســـم شد

من ســـــــــــاده به خیالم

که همــه کار و کسم شد

اونکه عاشـــــقانه خنــدید

خنــــده های منــــو دزدید

پشــــــت پلک مهــــربونی

خواب یک توطئـه می دید

 

 

پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : دارا
پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : دارا

از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد
خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی.

از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود: لازم نیست، روحش سالم است، جسم هم که موقت است.

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است.

گفتم: مرا خوشبخت کن
فرمود: «نعمت» از من، خوشبخت شدن از تو.

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند
فرمود: رنج از دلبستگیهای دنیایی جدا و به من نزدیکترت می کند.

از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود: نه، تو خودت باید رشد کنی
من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می کنم تا بارور شوی.

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم
فرمود: برای این کار من به تو «زندگی» داده ام.

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد؟!

 

پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : دارا

فزت و رب الكعبه

علي دانم چرا فزت و رب الكعبه را گفتي،

علي دانم چرا در سفره عقدت،كه يك سجاده بودي در دل محراب،

براي وصل معشوقت،بسان عاشقان ، لبيك را گفتي

چرا كه ، زين قفس راحت شدي،

پر را گشودي ،سوي حق ، پرواز كردي

وه عجب خوش نغمه را گفتي

چرا كه بعد پيغمبر، وبعد از همسرت زهرا

كسي محرم نمي ديدي، كه راز خويش را گويي

وليكن نيمه شب، ره در بيابان مي نمودي

سر ميان چاه مي كردي و راز دل به چاه آب مي گفتي

علي ، راحت شدي از مارقين،از ناكثين ،  از قاسطين

علي ، راحت شدي از آن دني مردم

همان ها كه به هر سازي كه دشمن،در شكست تو و راه سرخ تو مي زد

بدون ذره اي فكر و تامل، با عدو همساز مي گشتند

علي راحت شدي از سست ايمانان،

همان ها كه به صفين در دلت خونها نمودند در صف ميدان                                                 

همان ها كه به محض ديدن قرآن، به روي نيزه دشمن

سلاح خود به زير آورده و اعلام بنمودند آتش بس

و تو فرمانده لشكر و تو آواي پيغمبر

به آنها بانگ در دادي، كه اي مردم منم قرآن

و اين قرآن كه بيني بر سر نيزه،فريب است و ريا كاري

اگر امروز اين قرآن صامت را به زير اندر نيندازيم

به فردا روز رأس سبط پيغمبر

حسين من به روي نيزه خواهد رفت

ولي افسوس صد افسوس هزار افسوس

كه آن كج فهم ها آن بي شعوران

بر سرت فرياد ها كردند كه ما و جنگ با قرآن!؟

علي ، راحت شدي ، راحت شدي از آن دني مردم

همان ها كه به نام ياري اسلام ،به منبر ها همي رفته

به تو دشنام مي دادندو مي گفتند: اي مردم ،

علي در خط رهبر نيست، علي يار پيمبر نيست

عجب ! هيهات علي داماد پيغمبر

علي اول مسلماني كه بيعت كرد با رهبر

علي آن ناطق اسلام بر منبر

علي در پيكر اسلام همچون سر

علي جاي پيمبر خفته در بستر

قضاوت بهترين داور ،شجاعت بهترين افسر

چنين شخصيتي را آن تَهتُك عالمان

اول معاويه سپس آن پير مكار ، عمروعاص و

ديگري سعد ابي وقاص

به نام ياري اسلام، به منبرها همي رفته

به او دشنام مي دادند و مي گفتند:

 ای مردم ،علي در خط رهبر نيست

علي عشق حكومت دارد و يار پيمبر نيست

عجب ! هيهات، علي آنكه حكومت نزد او از عطسه بز

و يا يك وصله بر گيوه دني تر بود

همي گفتند: علي عشق حكومت دارد و يار پيمبر نيست

علي راحت شدي، راحت شدي از خون دل خوردن

علي ، راحت شدي از شقشقيه گفتن ودر چشم خارو

استخوان در حلق ودر بين هزاران مسلم و

در خانه تك ماندن
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درآستان جانان و آدرس astan.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان